حوزه بروم یا دانشگاه
در دوران دبیرستان باجدیت برای کنکور تجربی درس میخواندم. ظرف ذهنم با ریاضی، شیمی و زیست پر شدهبود. با همکلاسیهایم بر سر سوال امتیازی و تعداد تست صحیح در آزمونهای آزمایشی رقابت داشتیم. همهچیز در کنکور خلاصه میشد. بعد از آزمون سراسری کمی از التهابم کاستهشد. نشستم با خودم فکر کردم؛ میخواهم چه کنم، هدفم چیست و دغدغههایم در چه زمینهای است؟ آیا با رفتن به دانشگاه دغدغه هایم ارضا میشود؟ باید به جواب میرسیدم. مادر مهربانم هم همین را از من درخواست کرد. او هیچگاه من را مجبور به کاری نکردهاست. فقط از من خواست در آزمون حوزه نیز شرکت کنم، ضرری ندارد. در آخر تصمیم با خودم است. با فضای حوزه آشنایی داشتم. مادرم طلبه است. تابستانها در کتابخانه الزهرا سلام الله بندرعباس، قفسه کتاب کودک، روی نیمکتهای زیبای مخصوص کودکان، با شوق کتاب میخواندم. آن روزها را دوست داشتم. حوزه فضایی گرم و صمیمی داشت.
مدتی درگیر فکر برای آینده بودم. برای گرفتن این تصمیم سرنوشتساز به کندوکاو لایههای درونی ذهن خود پرداختم که در آخر پایم را به مسیر سربازی امام زمان عج الله باز کرد. همیشه مشتاق خواندن کتابها و تحقیق درباره مسائل فرهنگی و دینی بودم. کتاب “من زندهام” اولین کتابی بود که در زمینه دفاع مقدس مطالعه کردم. در مناسبتهای مختلف ملی و مذهبی نیز همکاری داشتم و پای ثابت گروه سرودها بودم؛ عطش این کارها همیشه در من وجود داشت اما بالا و پایین داشت و در سال آخر دبیرستان تقریبا فراموش شد. با آمدن به حوزه این شور و شوق دوباره در من زنده شد و در این چهار سال لحظه لحظه وجود داشت. هر درس موضوعی تازه و جرقهای برای بیشتر دانستن و بهتر عمل کردن در زندگی. همه چیز در خانه امام زمان منطبق با حقیقت درونی من میباشد. به همین دلیل در این مسیر با علاقه قدم بر میدارم و هیچگاه خسته نمیشوم. اگر لحظهای دچار یاس شوم، دوباره انگیزه را پیدا میکنم و به راهم ادامه میدهم. خدا را که داشته باشی، برایت کافی است…
#امام_زمان #سرباز_امام_زمان #طلبه #حوزه_علمیه #حوزه_علمیه_خواهران #حوزه_یا_دانشگاه #به_قلم_خودم